وقتي نگاه حضرت خورشيد اينجاست
اين خاکها فرزند خاک کربلايند
اي سرزمين نخل هاي سر بريده
اين روزها مردان اهل دل کجايند؟
**
آغوش اينجا با شهيدان خو گرفته
از هر طرف داغ هزاران مرد پيداست
افتاده يک سو تک? دستان يک گل
از چهر? خاکش هميشه درد پيداست
**
دارد دلم بد جور ميگيرد خدايا
حال و هوايم مصرعي از يک جنون است
خورشيد مجروح است و هنگام غروبش
چشمان خيس آسمان هم رنگ خون است
**
بي اختيارم اشک هايم طعم شعرند
وقتي رديف و قافيه باران عشق است
گم ميشود قلبم کنار روح اينها
اينجا شلمچه مرکز-گردان عشق- است