حضرت زهرا(س)
اين روزها كه ديدنتان كيميا شده
اين خانه بي نگاه تو دار العزا شده
من ميخ بر دلم نه، به تابوت مي زدم
هر چند خنده اي به لبت آشنا شده
فهميده ام چه بر سرت آن روز آمده
از وضع چادري كه پر از رد پا شده
وقت نفس كشيدن تو اين صداي چيست
اين استخوان سينه چرا جا به جا شده؟!
پيراهن حسين مرا دوختي ولي
افسوس حرف روز و شبت بوريا شده
با زينبم بگو سه كفن مانده پيش ما
با زينبم بگو كه به غم مبتلا شده
با او بگو كه بوسه زند بر گلوي خشك
بر حنجري كه محمل سر نيزه ها شده