مهربانا
تو میدانی اول و آخر زندگی بندگانت چیست
تو میدانی بنده ات با چه امیدی زنده می ماند
تو میدانی که بنده ات فقط تو را دارد
و تو می دانی که به حال بنده ات چه چیز باید است و چه نباید..
شاید که نه، حتما دوستم داری که می خواهی دلم آرام نگیرد..
باشد
آرام نمی گیرم
و شاید هم می خواهی یاد بگیرم که
تو اگر بخواهی می توانی همیشه نقطه ی امیدم باشی..
اما من نمیدانم..
نمیدانم
و نمیدانم..
تا خیالت راحت باشد که به دانسته های خودم دل نبسته ام..
و اگر امیدی دارم به دانسته های توست..
پس به بنده ات رحم کن با دانسته هایت..
|