مدتیه از کنار مزار یه شهید گمنام رد میشم, یعنی هر روز رد میشم (از وقتی که این شهید عزیز رو در این محلی که هست به خاک سپردند) بخاطر ارادتی که داشتم همیشه حواسم بهش بود ولی این روزا دو تا چیز منو دیوونه کرده
یکی: داستانی که درباره همین شهید گمنام شنیدم (ادامه مطلب + عکس مزارش) دیگه: خیلی مرد بودن که گمنامی رو انتخاب کردن به خدا خیلی مرد بودن، می دونی گمنامی یعنی چی! "یعنی دلت توی این دنیا به هیچی خوش نباشه، به هیچی" می فهمی... یاد اون حرف امام افتادم که "همه اجرها در گمنامی است..." من که ...
داستانی که درباره همین شهید گمنام شنیدم اینه: استاد فرشاد(ازخطبای قم) به نقل از خود استاد پناهیان می فرمودند که: استاد پناهیان می گفتند وقتی شهید گمنام پردیسان (قم) رو می خواستند به خاک بسپارند از من دعوت کردن و من هم اجابت کردم بعد از اون مجلس (فردای همان شب} از مدینه یکی از دوستان تماس گرفت حاجی توی پردیسان اتفاقی افتاده! کسی فوت کرده عالم بزرگواری یا کسی که خیلی خوب بوده باشه؟! گفتم:چطور؟ گفت: دیشب خواب دیدم توی پردیسان دارن یه کسی رو به خاک می سپرن که توی مراسمش از آسمان فوج فوج ملائکه دارن میان و خودشون رو متبرک می کنن و میرن.. حالا زنگ زدم بپرسم کی بوده؟ گفتم: دیشب اونجا مراسم به خاک سپاری یه شهید گمنام نوزده ساله بوده.....
نسال الله منازل الشهداء
|