اعلام سیاست کلى
على علیه السلام از همان ابتدا با تعیین سیاست کلى در اموال مسلمانان ، دقیقا حساب خود را از حکومت عثمان جدا ساخت و روى تمام آن نابرابریها و بى عدالتیهاى گذشته خط بطلان کشید. در سیاست مالى على بن ابى طالب علیه السلام بین فرزندان و خویشان ، همچنین بین خویشان على علیه السلام و سایر مسلمانان ، از نظر سهم بیت المال هیچ گونه تفاوتى وجود نداشت . همه با هم برابر بودند و به یک اندازه سهم مى بردند.
امام صادق علیه السلام فرمود: هنگامى که على علیه السلام زمام امور را به دست گرفت . بر فراز منبر رفت و پس از حمد و ثناى الاهى فرمود: به خدا سوگند تا زمانى که درختى در یثرب دارم ، حتى یک درهم از اموال شما مسلمانان را استفاده نخواهم کرد... آنچه را که مى گویم ، باور کنید... آیا مى پندارید خودم را از این اموال منع کنم و از شما در تقسیم آن فرمان برم ...؟ عقیل ، که از این سیاست سخت نگران شده بود، از جاى برخاست و گفت : مى خواهى مرا با یکى از سیاهان مدینه یکسان بدانى ؟ حضرت فرمود: بنشین ، خدا تو را رحمت کند! آیا غیر از تو کسى دیگر نیست که سخن بگوید... تو چه برترى بر آن سیاه دارى ، مگر به یک سابقه یا تقواى در دین ؟ (166)
ابن شهراشوب ، از ابوالهیثم بن تیهان و عبدالله بن رافع نقل کرده است : طلحه و زبیر نزد امیر مؤ منان آمدند و عرضه داشتند: هرگز عمر نسبت به تقسیم بیت المال با ما چنین رفتار نمى کرد. حضرت فرمود: پیامبر صلى الله علیه و آله چه مقدار به شما مى داد؟ آن دو ساکت شدند و چیزى نگفتند. حضرت فرمود: آیا پیامبر صلى الله علیه و آله به طور مساوى بین مسلمانان قسمت نمى کرد؟ گفتند: آرى . امام فرمود: آیا به نظر شما پیروى از سنت رسول خدا برتر است یا از سنت عمر؟
گفتند: از سنت رسول خدا. سپس گفتند: اى امیر مؤ منان ، سابقه ما از دیگران بیشتر است ؛ رابطه خویشاوندى هم داریم . حضرت فرمود: سابقه شما بیشتر است یا سابقه من ؟ پاسخ دادند: سابقه شما. حضرت فرمود: رابطه خویشاوندى شما نزدیک تر است یا خویشاوندى من ؟ گفتند: رابطه خویشاوندى شما. حضرت فرمود: آیا تحمل مشکلات شما بیشتر و عظیم تر است یا من ؟ گفتند: شما. حضرت فرمود: به خدا سوگند که من و این کارگرم هر دو برابر هستیم .
برخورد با خویشان دور و نزدیک
حضرت على علیه السلام علاوه بر برخورد قاطع با خویشان و فامیل هاى وابسته و دور؛ با دختر، پسر، خواهر، برادر، داماد و همسر خود نیز چنین رفتار مى کرد که نمونه هاى زیر بیانگر این خط و مشى مى باشد:
- روزى ام هانى ، خواهر على علیه السلام نزد امام آمد و آن حضرت مبلغ بیست درهم از بیت المال به او داد. ام هانى از کنیز غیر عرب خود پرسید: امیر مؤ منان به تو چقدر داده است ؟ کنیز پاسخ داد: بیست درهم . ام هانى که از برخورد على علیه السلام به خشم آمده بود، برخاست و بیرون رفت . حضرت به او فرمود: برو. خدا تو را رحمت کند! ما در کتاب خدا برترى براى فرزندان اسماعیل بر فرزندان اسحاق نداریم .
- روزى عبدالله بن جعفر طیار، برادر زاده و داماد آن حضرت بر اثر مشکلات اقتصادى و تنگدستى ، به امیر مؤ منان روى آورد و عرضه داشت : یا اءمیر المؤ منین ! لو اءمرت لى بمعونة اءو نفقة فوالله ما لى نفقة الا اءن اءبیع دابتى ، فقال علیه السلام له : لا و الله ما اءجدلک شیئا الا اءن تاءمر عمک اءن یسرق فیعطیک ؛ اى امیر مؤ منان ، اگر صلاح مى دانید، دستور دهید تا مقدارى از بیت المال به من کمک شود. به خدا سوگند که نفقه زندگى ام را ندارم ، مگر اینکه مرکب سوارى خود را بفروشم .
حضرت در پاسخ فرمود: نه ، به خدا سوگند، چیزى ندارم که به تو بدهم ، جز اینکه دستور دهى تا عمویت دست به سرقت و دزدى بزند و به تو بدهد!
- ام عثمان ، همسر على علیه السلام ، روزى در رحبه نزد آن حضرت آمد، در حالى که پیش روى او مقدارى گل میخک بود. ام عثمان به آن حضرت عرض داشت : شاخه اى از این گل به دخترم هدیه کن ، تا گردنبندى براى او بشود. حضرت یک درهم به او داد و فرمود: اینکه مى بینى ، سهم تمام مسلمانان است . صبر کن تا سهم ما از این گل به دستمان برسد تا آن را به دخترت هدیه کنیم .
- یحیى بن مسلمه مى گوید: عمرو بن مسلمه ، که از سوى على علیه السلام زمامدارى ولایت اصفهان را بر عهده داشت ، روزى در حالى که با خود اموال زیاد و مشکهاى پر از عسل و روغن همراه آورده بود، نزد آن حضرت آمد. ام کلثوم ، دختر حضرت على علیه السلام که از عسل و روغن با خبر شد، مقدارى از آنها را از عمرو درخواست کرد که براى او بفرستد. عمرو ظرفى از عسل و ظرفى از روغن را براى ام کلثوم فرستاد. روز دیگر على علیه السلام آن اموال را براى تقسیم بین مسلمانان حاضر کرد، اما با شمردن مشکهاى عسل و روغن ، ملاحظه داشت که دو ظرف از آنها کم است . علتش را از عمرو پرسید. وى ضمن اینکه واقعیت را کتمان کرد، اظهار داشت ما آن دو را براى شما حاضر مى سازیم . حضرت از او درخواست کرد تا واقعیت را بگوید. او ماجرا را براى على علیه السلام بازگو کرد. امیر مؤ منان علیه السلام به دنبال دخترش ، ام کلثوم فرستاد تا ظرف عسل و روغن را باز گرداند. وقتى که آن دو ظرف را بر گرداند. حضرت متوجه شد که مقدارى از آنها کم شده است . فورا دستور داد تا آن مقدارى را که کم شده بود اهل خبره قیمت گذارى کنند. آنها مبلغ سه درهم را تعیین کردند. امیر مؤ منان کسى را فرستاد تا سه درهم را از ام کلثوم بگیرد. او نیز سه درهم را خدمت پدر فرستاد. حضرت آن سه درهم را روى پولها اضافه کرد و سپس همه را بین مسلمانان تقسیم کرد.
- گوهرى از بصره براى على علیه السلام آوردند که از دریا به دست آمده و قیمت آن معلوم نبود... ام کلثوم از پدرش خواست که این گوهر را به او بدهد تا زینت خود کند و به گردن بیاویزد. حضرت به ابو رافع ، خازن بیت المال فرمود: این گوهر را به بیت المال اضافه کن . سپس به دخترش فرمود: هرگز به چنین چیزى نخواهى رسید، مگر آنکه تمام زنان مسلمان شبیه آنچه را که مى خواهى ، داشته باشند.
- على بن رافع ، خزانه دار بیت المال ، مى گوید: یکى از دختران على علیه السلام گردنبند مرواریدى را از من به عاریه مضمونه گرفت تا در ایام عید قربان استفاده کند و پس از سه روز آن را باز گرداند. على علیه السلام آن گردنبند را که دخترش به گردن آویخته بود، شناخت (با نگاه تندى که به او کرد) به من فرمود: به مسلمانان خیانت مى کنى ؟ ماجرا را به حضرت بازگو کردم و گفتم : این را خودم ضمانت کردم (که اگر تلف شود، عوضش را از اموال خودم بپردازم ). حضرت فرمود: همین امروز آن را پس بگیر و به جاى خود باز گردان و از این پس سعى کن که دیگر این گونه کارها از تو تکرار نشود، که سخت مؤ اخذه و عقوبتت خواهم کرد.
سپس فرمود: اگر دخترم این گردنبند را به غیر از عاریه مضمونه گرفته بود،
اولین زن هاشمى بود که دستش به خاطر سرقت از بیت المال بریده مى شد. هنگامى که دختر على علیه السلام گفتار پدر را شنید، سخن ناخوشایندى گفت : حضرت فرمود:اى دختر على ! هواى نفس تو را از حق دور نگرداند! آیا به نظر تو تمام زنان مهاجرین در چنین روزى همانند آنچه که تو به گردن آویختى ، زینت مى کنند؟!
|