شهریور که میرسد دلم می گیرد
احساس میکنم شهریور می خواهد مرا تنهاتر کند
شهریور برای من یعنی خداحافظی
یعنی رفتن، یعنی نبودن
اصلا الان که فکر می کنم می بینم
همیشه شهریورها برای من سخت بوده
شهریورهایی که باید تمرین میکردم ندیدن را، دور شدن را
و تجربه میکردم اشک را، دلتنگی را
شهریور که میرسد دلم تنگ می شود
نه.. تنگ تر می شود
حتی اگر بهترین بهانه های شادی را هم داشته باشم..
شهریور برای من بی رنگ است..
آخر نمیدانی چه شهریورهایی را گذرانده ام
شهریوهای بدون مهربانی
شهریورهای بدون همدم
شهریورهای بدون مادر..
شهریورهای بدون مادر..
دیگر برای من بعد از شهریور هیچ مهری نیست..
هر چه هست آبان است و بهمن
آبان اشکهایم
و بهمن دلتنگی ها که بر دلم هوار می شود
دلم لک زده برای یک لالایی آشنا
لای .. لالایی گل زیبا
مهتاب اومده بالا
موقعه خوابه حالا..
لای.. لالایی گل لاله
اشک چشما زلاله
دیگه خوشی محاله..
پ.ن:
اول شهریور اول شروع غمها.. اول بی مادری..