همه بودند، از اولین ها و آخرین کسانی که دیده باز کرده بودند. در صحرایی بزرگ که گنجایش همه را داشت اما ظلمت و تاریکی همه جا را فراگرفته بود به حدی که طاقت را از همه گرفته بود. هر کس در آن صحرای سیاه بود داشت ناله می زد گریه می کرد و از خدا طلب عفو می کرد.
همه از خداوند یک چیز می خواستند.. نور و روشنایی...
آنقدر تاریکی زیاد بود که حتی یک سوسوی نور می توانست توجه همه را به خودش جلب کند. بین آن همه صدای ناله و فغان یک روزنه امید از دور دیده می شد. یک سوسوی نور..
نور و روشنایی نزدیک و نزدیک تر شد. چه نور عجیبی ! گروهی از انسان ها که هر کدام از خود نوری داشتند جمع شده بودند و به جلو حرکت می کردند و با نور خود همه اطراف را روشن می کردند.
هر کس که این گروه را می دید تنها یک چیز در ذهنش نقش می بست.. گروهی از پیامبران!
اما نه ندا می رسد اینان گروهی از پیامبران نیستند
گفتند: پس فرشتگانند ؛ ندا آمد.. نه چنین نیست
گفتند: پس شهیدان راه خدایند؛ ندا آمد نه چنین هم نیست
پرسیدند پس آخر اینان چه کسانی هستند که چنین نوری دارند که تمام این صحرا را روشن نموده است؟
ندا آمد از خودشان بپرسید که دانایند
بعد از اینکه همه با اشتیاق از آن گروه پرسیدند شما کیستید؟ چنین جواب شنیدند:
ما علویان و ذریه محمد (ص) و فرزندان علی (ع) هستیم که مشمول کرامت خاص خداوند شده ایم و در امنیت و اطمینان الهی قرار گرفته ایم
آنگاه ندایی این گروه را خطاب قرار می دهد:
دوستان و شیعیان خود را شفاعت کنید
و چنین است که شفاعتشان در پیشگاه خداوند مقبول می افتد..
پی نوشت:
1. (امالی شیخ صدوق/170؛ بحار/ج7/ص100.)
2. برداشت ادبی از روایت امام صادق علیه السلام از احوال محشر و شیعیان
3. شاید این تشبیه دور از عقل و عرفان نباشد که دنیا هم صحرایی اشت شبیه محشر که تاریکی در آن موج می زند و تنها کسانی از نور و روشنایی بهره می برند که خود را به اهلبیت عصمت و طهارت علیهم السلام نزدیک کنند. و جالبتر اینکه کسانی در صحرای محشر می توانند از نور شفاعت بهره مند گردند که در دنیا و در این ظلمات دنیایی دست به دامان اهل بیت شده باشند تا اثر معنوی آن در قیامت شفاعت باشد.. به امید اینکه خداوند این اندک آرزوی ما را بی جواب نگذارد...