نفس نفس زنان خودش را رسانده بود به منزل برادرش
تمام راه را دویده بود..
همینکه وارد خانه شد چادرش رو از سرانداخت و شروع کرد به سرزدن و گریه کردن
بین تکه تکه های نفس داد و بیداد هم می کرد
از بین تمام ناله هاو حرفهایش همین دو کلمه را می فهمیدم
پسرم.. خدایا... پسرم..
شماره ای رو از کیف دستی اش بیرون آورد
شماره هتلی بود که پسرش در مشهد در آن اقامت داشت
میون گریه هاش التماس میکرد: زنگ بزنید پسرم رفته بود مشهد زیارت تو رو خدا پیداش کنید..
با مصیبت زیاد شماره را گرفتیم و بعد از سی باز زنگ زدن یک بار تماس بر قرار شد..
- الو الو هتل... - بله ..
- تو رو خدا بگید فلانی(پسرش) الان تو هتله یا رفته بیرون؟
- چهل دقیقه ای است که به مقصد حرم مطهر از هتل بیرون رفتن...
اینجا بود که مادر نفسش قطع شد غش کردو افتاد
گوشی رو برادر گرفت و سوال کرد:
- الو الو آقا ما از کجا بفهمیم فلانی الان کجاست
- نمی دونم شب تماس بگیرین شب..
آب قند رو به مادر اون جوون داده بودند و حالش داشت بهتر میشد
همه حیرت زده به هم نگاه می کردند
تلویزیون روشن بود
همه برنامه های یکباره قطع شده بود و همون دو تا کانالی که تلویزیون داشت
داشتند از حرم امام رضا (ع) تصویر پخش می کردن..
تازه فهمیدم چی شده..
تو حرم امام رضا بمب منفجر شده بود..
پی نوشت:
1. 30 خرداد سال 1373 سالگرد انفجار بمب در حرم مطهر رضوی علیه السلام
2. فیلم منتشر شده بعد از انفجار توسط تولیت حرم مطهررضوی در ادامه هست. که حاوی صحنه های وحشتناک بعد از انفجار هست(18+).
دانلود فیلم