انا ابن من بکت علیه ملائکه السماء، انا ابن من ناحت علیه الجن فی الارض و الطیر فی الهواء
من فرزند کسی هستم که فرشتگان آسمان بر او گریستند و جن در زمین و پرندگان در هوا بر او نوحه کردند.
ابان بن تغلب - از اصحاب و راویان حدیث - حکایت می کند:
روزى حجّاج بن یوسف ثقفى کعبه الهى را تخریب کرد و مردم خاک هاى آن را جهت تبرّک بردند.
و چون پس از مدّتى خواستند کعبه را تجدید بنا کنند، ناگهان مار بزرگى نمایان شد و مردم را از بناى مجدّد کعبه الهى منع کرد و آن ها را فرارى داد.
چون این خبر به حجّاج رسید، دستور داد که مردم جمع شوند و سپس بالاى منبر رفت و گفت : خداوند، رحمت کند کسى را که به ما اطلاع دهد چه کسى از واقعیّت این قضیّه اطّلاع کامل دارد؟
پیرمردى جلو آمد و گفت : تنها امام سجّاد، علىّ بن الحسین علیه السّلام است که از این امر مهمّ آگاهى دارد.
حجّاج پذیرفت و گفت : آرى ، او معدن تمام علوم و فنون است ، بایستى از او سؤ ال کنیم .
پس شخصى را به دنبال حضرت فرستادند و هنگامى که امام سجّاد علیه السّلام نزد حجّاج حاضر شد و جریان را به اطّلاع حضرت رساندند، فرمود:
اى حجّاج ! خطاى بزرگى را انجام داده اى و گمان کرده اى که خانه الهى نیز در مُلْک حکومت تو است ؟!
اکنون باید بر بالاى منبر روى و هر طور که شده ، مردم را با تقاضا و نصیحت بگوئى که هرکس هر مقدار خاک برده است باز گرداند.
حجّاج پذیرفت و فرمایش حضرت را به اجراء درآورد و مردم نیز خاک هائى را که برده بودند، باز گرداندند.
پس از آن که خاک ها جمع شد، حضرت جلو آمد و دستور داد تا جاى کعبه را حفر نمایند و مار در آن موقع مخفى و پنهان گشت ومردم مشغول حفر کردن و خاک بردارى شدند، تا آن که به اساس کعبه رسیدند.
بعد از آن ، امام علیه السّلام خود جلو آمد و آن جایگاه را پوشانید و پس از گریه بسیار فرمود: اکنون دیوارها را بالا ببرید.
و چون مقدارى از دیوارها بالا رفت ، حضرت فرمود: داخل آن را از خاک پر نمائید. و پس از آن که دیوارهاى کعبه الهى را بالا بردند و تکمیل گردید، کف درونى کعبه الهى از زمین مسجدالحرام بالاتر قرار دارد و باید به وسیله پلّه بالا روند و داخل آن گردند.
کافى : ج 4، ص 222، بحارالا نوار: ج 46، ص 115.