نوشته بود :
دارا که باشی، سارا خودش می آید!
اما ننوشته بود سارائی که به دارائیت بیاید، با نداریت چه زودتر می رود..
دنیا هم که همیشه یک جور نمی ماند.. گاهی آنقدر دارا بوده اند که قارون وار در دارایی هایشان غرق شده اند اما سارائی نبوده است که دستشان را بگیرد..
سارائی که بدون اینکه به تو نگاه کند با تو نه! با دارائی تو شام را پگاه کند..
و تمام ارزش تو همین است.. کسی برای تو و بخاطر تو نیامده است
تو تنهاترینی، هم در دنیا و هم در آخرت!
در دنیا چون سارائی را داری که از تو ندارتر است.. و در آخرت چون دارائی دنیایت در دنیا می ماند..
و تو همچنان ندارترینی..
اما وقتی بیشتر می خوانم " دارا که باشی.."
می بینم جور دیگری هم می توان جمله را تمام کرد، اما یک شرط دارد!
اینکه همین اول، تکلیف دارائیت را مشخص کنی
چه چیزی را می خواهی داشته باشی
می خواهی دارائیت تو را به خدا برساند یا به سارا!
می دانم حتی همین الان هم ته دلت با تمام اشتیاق می گویی.. خداااااااااا
آری؛ دارا که باشی، همه چیز داری، به شرط اینکه دارائیت خدا باشد
و تو، تا وقتی که خدا را داشته باشی، نداری معنا ندارد!
هم در دنیا و هم در آخرت تو داراترینی..
حالا چقدر برایم تصورش شیرین است.. دارا که باشی..
آنکه تو را دارد چه ندارد..؟!
و آنکه تو را ندارد چه دارد..؟!