تو کیستی ، که من اینگونه بی تو بی تابم ؟ شب از هجوم خیالت نمیبرد خوابم تو چیستی ، که من از موج هر تبسم تو بسان قایق ، سرگشته روی گردابم ! *** تو در کدام سحر ، بر کدام اسب سپید ؟ تو را کدام خدا ؟ تو از کدام جهان ؟ تو در کدام کرانه ، تو از کدام صدف ؟ تو در کدام چمن ، همره کدام نسیم ؟ تو از کدام سبو ؟ *** من از کجا سر راه تو آمدم ناگاه ! چه کرد با دل من آن نگاه شیرین ، آه ! مدام پیش نگاهی ، مدام پیش نگاه ! *** کدام نشاه دویده است از تو در تن من ؟ که ذره های وجودم تو را که می بینند ، به رقص می آیند ، سرود می خوانند ! *** چه آرزوی محالی است زیستن با تو مرا همین بگذارند یک سخن با تو : به من بگو که مرا از دهان شیر بگیر ! به من بگو برو جگر کوه قاف را بشکاف ! ستاره ها را از آسمان بیار به زیر ؟ *** ترا به هر چه تو گویی ، به دوستی سوگند هر آنچه خواهی از من بخواه ، صبر مخواه *** که صبر ، راه درازی به مرگ پیوسته ست ! تو آرزوی بلندی و ، دست من کوتاه تو دور دست امیدی و پای من خسته ست . همه وجود تو مهر است و جان من محروم چراغ چشم تو سبز ست و راه من بسته است
|