دیگه هر کی ندونه تو می دونی که چرا نبودم افتاده بودم توی هروله و دیگه خودم نبودم... فقط یه زمزمه یادم میاد که: با این که می دونی شده قلبم سیا بازم راهم دادی تو جمع عاشقا
هنوز زوده که سر از سجده شکر بردارم مگه روسیاه تر از منم بود... نمی دونم چرا گاهی می تونم سرم رو بالا بگیرم آخه از بس توی این دهه محرم تحویلم گرفت که فکر کردم چقد خوبم! سرم رو می گرفتم بالا تا چشمم به لطف و کرمش می افتاد اشک شرمساری ام جاری می شد و سرم رو می انداختم و می گفتم خودت بهم رو دادی دیگه حالا که قاطی خوبات شدم و اومدم بزار خوب نگات کنم
|